-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحرگه بر در راحت سرایی گذر کردم شنیدم مرحبایی
2 درون رفتم، ندیمی چند دیدم همه سر مست عشق دلربایی
3 همه از بیخودی خوش وقت بودند همه ز آشفتگی در هوی و هایی
4 ز رنگ نیستی شان رنگ و بویی ز برگ بینواییشان نوایی
5 ز سدره برتر ایشان را مقامی ورای عرش و کرسی متکایی
6 نشسته بر سر خوان فتوت بهر دو کون در داده صلایی
7 نظر کردم، ندیدم ملک ایشان درین عالم، به جز تن، رشتهتایی
8 ز حیرت در همه گم گشته از خود ولی در عشق هر یک رهنمایی
9 مرا گفتند: حالی چیست؟ گفتم: چه پرسی حال مسکین گدایی؟