1 ای بخت اگر حامی شوی سعیی کنی در کار من باشد که هم یاری کند روزی دلِ نایار من
2 از جان چه دارم یک رمق وز دل چه گویم یک نفس آه از دلِ بی جان من وای از دلِ بیکارِ من
3 آری نزاری خواندهای الصبر مفتاحالفرج هم عاقبت سودی کند نالیدنِ اَسحار من
1 پاکا منّزها متعالی مهیمنا ای در درون جان و برون از صفات ما
2 از رحمت تو کم نشود گر به فضل خویش منت نهی و عفو کنی سیّئات ما
1 کیست که چاره ای کند جانِ به لب رسیده را باز به دست ما دهد پایِ دل رمیده را
2 کیست که او خبر کند یار مرا ز حال من تا به دعا مدد دهد یارِ ستم رسیده را
1 دوش آمد بر سرم سرو خرامان نیمه شب کیست گفتم آن که می آید بدین سان نیمه شب
2 خود به گوش او رسید آواز من گفت آشنا آفتابی دیده ای ناخوانده مهمان نیمه شب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به