1 ای بخت اگر حامی شوی سعیی کنی در کار من باشد که هم یاری کند روزی دلِ نایار من
2 از جان چه دارم یک رمق وز دل چه گویم یک نفس آه از دلِ بی جان من وای از دلِ بیکارِ من
3 آری نزاری خواندهای الصبر مفتاحالفرج هم عاقبت سودی کند نالیدنِ اَسحار من
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جام پر جان کن بیاور ساقیا بین که می گردد سرم چون آسیا
2 طبع را اکسیر می پر می کنم می کنم حاصل از او این کیمیا
1 ای شب هجران تو روز حسیب زهره ی شیران بچکد زین نهیب
2 جمله تویی از خودی ام وارهان در ره من نیست به جز من حجیب
1 رفتم و دریافتم پیر خرابات را باز نمودم بدو کلّ مهمّات را
2 گفت به من ای فلان وقت همی درگذشت بیش عبادت مکن کعبه پرلات را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به