-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش آن ساعت که خندان پیشت ای سیمین بدن میرم تو باشی بر سر بالین من گریان و من میرم
2 چنان مشتاقم ای شیرین زبان طرز کلامت را که گربندی زبان سوزم و گر گوئی سخن میرم
3 منم نخل بلند قامتت راآن تماشائی که گر آسیب دستی بیند آن سیب ذقن میرم
4 همایانم به زاغان باز نگذارند از غیرت ز سودایت به صحرائی که بیگور و کفن میرم
5 من آن مسکین کنعان مسکنم کز یوسف اندامی زند گر بر مشامم باد بوی پیرهن میرم
6 نمیدانم که شیرین مرا خصم من از شادی چسان پرسش کند روزی که من چون کوه کن میرم
7 چو پا تا سر وجودم شد وجدت جای آن دارد که از بهر سرا پای وجود خویشتن میرم
8 مگر خود برگشاید ناوکی آن شوخ و نگذارد که از دیر التفاتیهای آن ناوک فکن میرم
9 نگردد محتشم تا عالمی از خون من محزون به این جان حزین آن به که در بیتالحزن میرم