1 کو عشق که عُجب خودپرستی ببرد؟ کو نیستیای که ذوق هستی ببرد؟
2 کو جلوه قامتی از آن سرو بلند کز همت پست، عیب پستی ببرد؟
1 مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست شب مرا به دم صبح آشنایی نیست
2 چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک که میرسد شب و در خانه روشنایی نیست
1 منم که نور خرد در چراغ من غلط است بجز هوای جنون در دماغ من غلط است
2 سرود مرغ من الماس بر جگر پاشد ترانهسنجی بلبل به زاغ من غلط است
1 کنعانی ما را غم یعقوب نباشد تا چند کند صبر، دل ایوب نباشد
2 نرگس که سر افکنده به پیش، آفت دلهاست کی دل برد آن دیده که محجوب نباشد