عاشقان را با پریشانی از جویای تبریزی غزل 368

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

عاشقان را با پریشانی ست پیمانی درست

1 عاشقان را با پریشانی ست پیمانی درست نقش ما بنشسته با زلف پریشانی درست

2 حسن شوخش پرده برگیرد اگر از روی کار در جهان باقی نمی ماند گریبانی درست

3 عاجز است از عهدهٔ تعمیر او میخانه ها بسکه رنگم با شکستن بسته پیمانی درست

4 گرمی خونم گدازد بیضهٔ فولاد را از تنم نتوان برون آورد پیکانی درست

5 هرزه گویا خون دل نوشند از آن کاین قوم را ژاژخایی در دهن نگذاشت دندانی درست

6 چون کند زورآزمایی پنجهٔ خورشید عشق کی بسان صبح می ماند گریبانی درست

7 بسکه کاهید از دل من آنقدر باقی نماند کاندرو جویا کند جا تیر مژگانی درست

عکس نوشته
کامنت
comment