عاشقان را باغ لالستان از آشفتهٔ شیرازی غزل 420

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

عاشقان را باغ لالستان بود از داغ و درد

1 عاشقان را باغ لالستان بود از داغ و درد عاقلان در طرف بستان درهوای باغ و ورد

2 جنت فردوس را از آه دوزخ میکنم آتش دوزخ کنم چون زمهریر از اشک سرد

3 از هوس بگذر هوا بگذار و عشق محض ورز در جهان نفس لازم هست آری جهد مرد

4 خرقه عجب و تکبر را بآب می بشوی دفتر و طومار هستی را بمستی در نورد

5 چون زنان تا چند در خانه پی آرایشی مردوش در رزم نفس آی و زمیدان برمگرد

6 دل نیامد در فغان تا زان مژه زخمی نخورد چنگ تا زخمی نخورد از ناخنی آهی نکرد

7 میتوانی سوخت چون شمعم که در شام فراق سینه سوزانست و اشکم گرم و رنگ چهره زرد

8 گر خلیل آسا در آئی مطمئن در نار عشق انبت الخضراء من نار و عندالحربرد

9 هر که را آشفته وش داغیست از عشق علی گو بود داغت چو باغ ورد و درمانست درد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر