- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشقان را رخصت دیدار آن مه پاره نیست همچو خورشیدش کسی را طاقت نظاره نیست
2 در بهای یک نگاهش دین و دل دارد طمع غیر جان دادن در این راه مفلسان را چاره نیست
3 شیر می نوشد ز پستان اجل طفل دلیر در نظر تابوت، مردان را بجز گهواره نیست
4 کی رسد در دامن مطلب بجز دست خیال؟ ای زلیخا یوسف معنی گریبان پاره نیست
5 دل ز خویَش گر کَنی لیکن به رویش چون کنی؟ می توانی کرد این را چاره آن را چاره نیست
6 یا ز پا می افکند یا دست می گیرد جهان دایهٔ این دور، خونخوار است اگر غمخواره نیست
7 هر که گم گردد در این صحرا به مطلب می رسد خضر این وادی سعیدا جز دل آواره نیست