1 عاشق که غم جان خرابش نرود تا جان بود از جان تب و تابش نرود
2 خاصیت سیماب بود عاشق را تا کشته نگردد اضطرابش نرود
1 من بندهٔ عاصیم رضای تو کجاست تاریک دلم نور و صفای تو کجاست
2 ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی این بیع بود لطف و عطای تو کجاست
1 از کعبه رهیست تا به مقصد پیوست وز جانب میخانه رهی دیگر هست
2 اما ره میخانه ز آبادانی راهیست که کاسه میرود دست بدست
1 دل بر سر عهد استوار خویشست جان در غم تو بر سر کار خویشست
2 از دل هوس هر دو جهانم بر خاست الا غم تو که برقرار خویشست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما