- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشق کند مشاهده حق بروی یار باری چنان طلب کن و عشقی چنین بیار
2 بیچاره غافلان که ندارند درد عشق مشغول گشته اند به تضییع روز گار
3 گر نیست در درون تو سوزی بسان شمع باری برون ربا بود این اشک را میار
4 تو جان خود بخود نتوانی نگاهداشت دلدار خود بجوی و روانی بدو سپار
5 چون صبح در هوای تو جان میدهم بصدق با همدم چنین بصفت همدمی بیار
6 گویند کشتگان محبت نمرده اند من میرم از برای تو روزی هزار بار
7 بویی چو برده ای ز گلستان معرفت زنهار ای کمال قناعت مکن به خار