1 معشوق ازل که هر که دل بست بدو پیوند ز خود گسست و پیوست بدو
2 هستی همه زوست بلکه هستی همه اوست او هست به خویش و دیگران هست بدو
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 اینکه گفتم حال فرزند نکوست کش به اصل خویش پیوند نکوست
2 آن که باشد بد سگال و بد سرشت در سرشت او هزاران خوی زشت
1 چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع در حد کمال
2 سرو نازش تازگی را سر گرفت باغ لطفش رونق دیگر گرفت
1 آن موسوس بر لب دریا نشست تا کند بهر تقرب آبدست
2 دید دریایی پر از ماهی و مار چغز و خرچنگش هزار اندر هزار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **