1 عاشق به غم تو کار افتاده خوش است سرداده به باد و بی سر استاده خوش است
2 انصاف بده که این دل بی سرو پا در پای تو سر نهاده سر داده خوش است
1 عشق تو ز اختیار بیرون است وصل تو ز انتظار بیرون است
2 چون با تو نهم قرار وصلت چون کار تو از قرار بیرون است
1 مرکب لنگ است و راه دور است دل را چکنم که ناصبور است
2 این راه پریدنم خیال است وین شیوه گرفتنم غرور است
1 تا دل ز کمال تو نشان یافت جان عشق تو در میان جان یافت
2 پروانهٔ شمع عشق شد جان چون سوخته شد ز تو نشان یافت
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند