1 ای عشق، چه بر سرم ز افسون آری هر رنگ بری دلم، دگر گون آری
2 از رد و قبول تو کس آگاه نشد کاین خونشده را چرا بری، چون آری
1 دل دیوانه کی در گوش گیرد پند دانا را حباب از خیمه نتواند که پوشد روی دریا را
2 ملک در موسم گل آروی جام می دارد چرا چون دیو باید داشتن در شیشه صهبا را؟
1 هرچند در میانه اخوان تمیز نیست داند خرد که مصر سخن بی عزیز نیست
2 سررشته سخن همه چیز آورد به دست چون بنگری برون ز سخن هیچ چیز نیست
1 لذت شادی نداند جان چو با غم خو گرفت دشمن عیدست هر دل کو به ماتم خو گرفت
2 دایم از جام بلا زهر هلاهل میکشد کی لب عاشق به آب خضر و زمزم خو گرفت؟