- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق چون ره بزند عقل چه تدبیر کند مهر چون کم نشود سوز چه تقصیر کند
2 گم شده یوسف و یعقوب به بیت الاحزان هم دم و هم نفس از ناله شبگیر کند
3 جهد کردیم و هم آخر متغیر گشتیم آری از حکم خدا جهد چه تدبیر کند
4 دی دل سوخته را دیدم و پرسیدم از او محض تحقیق همین است که تقریر کند
5 گفتم ای سوخته دل چیست که با ما کردی گفت من هیچ نکردم همه تقدیر کند
6 رفع دیوانگی ما نتوان کرد به عقل یا به زنجیر که نه عقل نه زنجیر کند
7 توبه کردیم به صدق دل یک تا محکم نه مزور که به دل توبه ز تزویر کند
8 هر که را رغبت سودا چو نزاری باشد عشق بستاند و جان بدهد و توفیر کند