عشق بر آتش بسوخت دفتر بود از کمال خجندی غزل 467

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

عشق بر آتش بسوخت دفتر بود و نبود

1 عشق بر آتش بسوخت دفتر بود و نبود اما آبت فتح قریب سر حقایق گشود

2 قطره به دریا رسید ابر برفت از میان قطره به دریا رسید ابر برفت از میان

3 از نفخات بخور کون و مکان در گرفت چون بهم آمیختند آتش و مجمر بعود

4 در پس آئینه چیست قائل این حرف کیست کآینه با خود نداشت آنچه به طوطی نمود

5 هر که بدار فنا جبه هستی بسوخت رمزه سوی الله بخواند سر اناالحق شنود

6 سر فنا گوش کن جام بقا نوش کن حاجت تقریر نیست از عدم آمد وجود

7 جامه بده جان ستان روی مپیچ از میان عاشق بی مابه را عین زیان است سود

8 وجه دو روئی نماند صورت دیباه را باز برفت از میان واسطه تار و پود

9 خلق ز نقصان حال بیخبرند از کمال کز همه بی قیل و قال گوی سعادت ربود

عکس نوشته
کامنت
comment