1 ای دوست اگر بهشت را داری دوست یک نکته بیاموز که آن سخت نکوست
2 خلق خوش تو تو را رساند به بهشت تنگی و فراخی بهشت تو ازوست
1 لا همچو نهنگ در کمین است ببین الّا چو خزینه در یقین است ببین
2 راهی است زتو تا تو کشیده چو الف سرّ ازل و ابد همین است ببین
1 در درد دل خویش زبی درمانی هر لحظه به دردی دگر اندرمانی
2 چون سینهٔ بوالفضول را دل خوانی زان می نرهد دلت زسرگردانی
1 آنجا که صفای دل بود دایهٔ عیش برسود بود مدام سرمایهٔ عیش
2 افسوس که کار خلق جایی نرسید کز مایهٔ غم شوند همسایهٔ عیش