عشق راکب مرکب جانست اگرچه جان متصرف عالم ارکان است از عینالقضات لوایح 117
عشق راکب مرکب جانست اگرچه جان متصرف عالم ارکان است دل محل صفات عشق نه معشوق است و نه عاشق با آنکه هم خود معشوق است و هم عاشق اگر نسبت بحدوث دارد نه عاشق است و نه معشوق واسطه است میان هر دو و اگر نسبت بقدم دارد هم عاشق است و هم معشوق و هم عشق. ,
از شاعران بزرگ قرن 6 هجری می باشد و سبک شعری ایشان عراقی است.
اثر عشق راکب مرکب جانست اگرچه جان متصرف عالم ارکان است دل محل صفات عشق نه معشوق است و نه عاشق با آنکه هم خود معشوق... لوایح 117 ام از 212
لوایح عینالقضات همدانی
می باشد
عجب آن نبود که عاشق از کمال عشق حامل ببار معشوق شود عجب آن بود که معشوق از کمال شوق که وَاِنّا اِلَیْهِم اشَدُّ شَوْقا حامل عین عاشق شود که وَحَمَلْناهُمْ فی البرَّ وَالْبَحْر. ,
2
عاشق چو دل از وجود خود برگیرد
اندر دود و دامن دلبر گیرد
عاشق چون با خیال معشوق دست در کمر آرد او را خلوت خوشتر از صحبت درین جهان ودر آن جهان دوزخ بهتر از بهشت، زیرا که در جوار مهجوران خلوت بهتر از آن دست دهد که در جوار مقبولان و این معنی غوری عظیم دارد بپای علم در این فلوات سفر نتوان کرد و بدیدۀ عقل درین جمال نظر نتوان کرد آنکه در سرایمهجوران در درگه اسفل یا حنان یا حنان میگوید او داند که در سرادق آتش نشستن چه راحت دل دارد در عالم دل خود آتشی دارد که نارُ اللّهِ الموقَدَة التّی تَطَلِّعُ عَلَی الاَفْئِدَة.. عبارت از آنست و آتش دوزخ از آن گریزانست او را با آن آتش از آتش دوزخ چه باک: ,
2
تخویف من از آتش دوزخ کم کن
چون با تو بدم ز آتشم باکی نیست
عشق خود را در حدقۀ عاشق جای کند تا روح باصرۀ او را جز بمعشوق نگران ندارد و گفتهاند که عاشق در در هرچه نگرد معشوق را بیند راستست و سرّاین معنیست. ای عزیز چون عشق با کمال رسد در ولایت وجود عاشق نگنجد آنچه از راه دیده بیرون افتد ناظر بخط او شود برای سلوت را و این آنگاه بود که دانسته بود که مَن مُنِعَ عَنِ النظَر یَتَسلَّی بالاَثَرِ بحقیقت داند که آنچه او را در نظر آید یا از آن بسوی او خبر آید آن خطی بود که معشوق بیند قدرت بر صفحۀ فکرت نگاشته است او بامید سلوت بدان نگران شود و زبان جانش میگوید این آن نیست اما بی آن نیست ما رَأیتُ شَیئاً قَطُّ الّا وَرَأیْتُ اللّهَ فیهِ و این رمزی لطیف است: ,
2
در دیدۀ من عشق مکانی بگرفت
آتش در زد تا که جهانی بگرفت