-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق بگسست چنان سلسله تدبیرم که سر زلف زره ساز تو شد زنجیرم
2 خنده زد لعل تو بر گریهٔ شورانگیزم طعنه زد جزع تو بر نالهٔ بیتاثیرم
3 روزگاری است که پیوسته بدان ابرویم دیرگاهی است که سر داده بدین شمشیرم
4 عشق برخاست که من آتش عالم سوزم حسن بنشست که من فتنهٔ عالم گیرم
5 یک سر موی من از دوست نبینی خالی هر کجا خامهٔ نقاش کشد تصویرم
6 دست من دامن ساقی زدم از بخت جوان تا نگویند که در بادهکشی بیپیرم
7 خم زنار من آن زلف چلیپا نشود تا که هفتاد و دو ملت نکند تکفیرم
8 به خرابی خوشم امروز که فردا ز کرم همت پیر خرابات کند تعمیرم
9 آه اگر خواجهٔ من بندهنوازی نکند که ز سر تابه قدم صاحب صد تقصیرم
10 بخت برگشته به امداد من از جا برخاست که ز مژگان تو آمادهٔ چندین تیرم
11 آهوی چشم کمان دار تو نخجیرم ساخت من که شیران جهانند کمین نخجیرم
12 گر فروغی ز دهان قند ببارم نه عجب که به یاد شکرش طوطی خوش تقریرم