عشق است که بر درد دل خسته از آشفتهٔ شیرازی غزل 251

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

عشق است که بر درد دل خسته طبیب است

1 عشق است که بر درد دل خسته طبیب است شوق است که غارتگر صبر است و شکیب است

2 چشم است که از کفر برد رونق اسلام زلف است که پیرایه زنار و صلیب است

3 سرمایه عشاق چو عجز است و نیاز است کار بت طناز چه ناز است و عتیب است

4 ای میوه گلزار نکوئی تو بفرما کز سیب زنخدان تو دلرا چه نصیب است

5 عاشق که کند عیش بیاد سر زلفت با بوی عبیر تو چه محتاج بطیب است

6 با اینکه شد آویزه فتراک تو سرها دست دل سودا زده گانت برکیب است

7 حلوا نکنم ترک که شور مگسی هست زان کو نتوان رفت که غوغای رقیب است

8 در گلشن حسن تو بس آن سیب زنخداان باغ است که محتاج به به یا که بسیب است

9 چون جوئیش آشفته از این پست و بلندی آنرا که مکان نه بفراز و بشیب است

10 گفتی که بود عشق علی مخزن اسرار آنست که بر منبر توحید خطیب است

11 پیرایه ببندید بخویش ار همه عالم از حب تو ایشاه مرا زینت و زیب است

عکس نوشته
کامنت
comment