1 عشق آن صفتی نیست که بتوان گفتن وین در به سر الماس نشاید سفتن
2 سوداست که میپزیم والله که عشق بکر آمد و بکر هم بخواهد رفتن
1 یا رب تو زمانه را دلیلی بفرست نمرودانرا پشه چو پیلی بفرست
2 فرعون صفتان همه زبردست شدند موسی و عصا و رود نیلی بفرست
1 کردم توبه، شکستیش روز نخست چون بشکستم بتوبهام خواندی چست
2 القصه زمام توبهام در کف تست یکدم نه شکستهاش گذاری نه درست
1 آواز در آمد بنگر یار منست من خود دانم کرا غم کار منست
2 سیصد گل سرخ بر رخ یار منست خیزم بچنم که گل چدن کار منست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما