- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ خونِ دل برمژه از دیده نبودی آونگ
2 رنگ پوشیدم و هم رنگ نمی شد با من هم بینداختمش نه منم اکنون و نه رنگ
3 تا دل و دیده نخواهند و نبینند به کس کلبۀ کنج گرفتم ز فضایِ دلِ تنگ
4 خود نه من بودم و نه دیده و نه دل بر کار عشق در خانه و من با دل و با دیده به جنگ
5 مردمان وعظ مگویید و ملامت مکنید که محال است برون بردن ازین آینه زنگ
6 من خود از بحرِ ملامت به کناری برسم که به دم در نتوانند کشیدم چو نهنگ
7 برو ای عاجز و در گوشۀ مسجد بنشین که رهِ کویِ خرابات صراط است و تو لنگ
8 زاهدان گوشه نشینی به ضرورت کردند تا نگویی به خرابات نکردند آهنگ
9 پیشِ محراب نشینند که نامحرم را ره نباشد که درآید ز پسِ پردۀ چنگ
10 پردۀ ما مدر ای عاقل و تشنیع مزن تو برو شیشۀ خود نیک نگه دار ز سنگ
11 تا کسی را به نزاری چه توقّع باشد که نه اندیشۀ نامش بود و نه غمِ ننگ