-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق اگر مرد است، مرد او تاب دیدار آورد ورنه چون موسی بسی آورد، بسیار آورد
2 تا فریبد ابلهان را در متاع روی دوست آسمان پیش از تو یوسف را به بازار آورد
3 بس که زخم غمزه خوردم زمین مشهدم خرمن خنجر به جای بوته ی خار آورد
4 کافری دان عشق را کز شغل من گر وارهد گردن روح القدس در قید زنار آورد
5 بگذر از دارالشفای عشق کز بهر علاج هر نفس آید مسیح آن جا و بیمار آورد
6 مو به مویم دوست شد، ترسم که استیلای عشق یک انالحق گوی دیگر بر سر دار آورد
7 ای که عرفی را مسلمان خوانده ای، او را بکاو تا ز کفرآباد دل، بت های پندار آورد