- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق پیدا می کند تنها مرا یار بر در می زند عذرا مرا
2 عقل کو تا از جنونم واخرد؟ وارهاند زین همه سودا مرا
3 عشق اگر سودا نکردی بر سرم عقل کی بگذاشتی تنها مرا
4 مصلحت اندیش من در دست عشق کاشکی بگذاشتی حالا مرا
5 عاقبت روزی ببیند در مراد چشم شب بیدار خون پالا مرا
6 گوییا هر دم به دم در می کشند تیره شب های نهنگ آسا مرا
7 صبر اگر بگریزد از من عیب نیست عشق می آرد به سر غوغا مرا
8 عقل مسکین از جهان شد برکنار کاش بودی طاقت او را مرا
9 تا کی از جور ملامت گر که کرد در میان انجمن رسوا مرا
10 قسمت من بین و روزی رقیب روز عید او را، شب یلدا مرا
11 با حبیبم گفته بوده ست آن لئیم بیش از این طاقت نماند اینجا مرا
12 از درون شهر و درگاه حرم یا نزاری را برون بر یا مرا
13 دشمنم را خود غرض این است و بس تا ز وامق افکند عذرا مرا