- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشقی در موج دریائی فتاد عاقلی از ساحلش آواز داد
2 گفتش ای مسکین برون آرم تو را یا چنین سرگشته بگذارم تو را
3 پاسخش این داد کای روشن روان گر ز من پرسی نه این دانم نه آن
4 بر مراد خود نخواهم یک نفس زانکه مقصودم مراد اوست بس
5 چون ز حق کردی رضای خ ود طلب حکم او راهم رضاده روز و شب
6 گر رضای خویش میخواهی خطاست چون تو راضی گشتی او راهم رضاست
7 زهر ناکامی همی خور بی گله هرگدائی را کجا این حوصله
8 در طریقت منزل اعلاست این منتهای جاهدوافیناست این
9 چون نسیم این چمن پیدا شود بلبل جان در قفس گویا شود
10 سالک از اول نه بشناسد مقام انس او با طاعت و ذکر مدام
11 آنکه صاحب حال باشد نام او با صفات حق بود آرام او
12 وانکه او را انس با نام خداست بحر تمکین است و غواص فناست