1 عشق آمد و کاشانه جان و تن سوخت از آتش او خانه مرد و زن سوخت
2 ابری برخواست ناگه و برقی جست صدخانه بسیل رفت و صد خرمن سوخت
1 دور از توام بجز غم و رنج و ملال چیست باشم بحال مرگ مپرسم که حال چیست
2 گفتم خیال وصل تو دارم بخشم گفت من کیستم که ای تو ترا در خیال چیست
1 جهان روشن ز مهر عالمافروزی که من دارم دلی تاریکتر از شب بود روزی که من دارم
2 بیا و از زلال وصل بنشان آتشم تا کی جگرها سوزد از آه جگرسوزی که من دارم
1 ز زلفش تارک جانم بود پیوند هر مو را به صد تیغ جفا نتوان بُرید از هم من و او را
2 جفای آسمان کم بود عشاق بلا جو را نمود از وسمه آن مه لاجوردی طاق ابرو را