عشق آشنا شد شمع من، طبع از حزین لاهیجی غزل 597

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

عشق آشنا شد شمع من، طبع هوا خواهش نگر

1 عشق آشنا شد شمع من، طبع هوا خواهش نگر دارد سری با سوختن، اشکش ببین آهش نگر

2 زلف کدامین مه جبین، دارد گرفتارش چنین؟ بی تابی شامش ببین، آه سحرگاهش نگر

3 ای از محبت بی خبر، تا کی کنی خون در جگر؟ دردن بکش داغش ببین غمهای جان کاهش نگر

4 دلها ز هجرت سوخت خوش، زین زهر جان فرسا بچش ناز گران تمکین بکش، بنشین و بر راهش نگر

5 سرو صنوبر قامتان دارد ز رشک آب روان با دیده انجم فشان، رخساره ماهش نگر

6 از پیچ و تاب هر رگی، دارد حزین ، یار آگهی چشم گران خوابش ببین، مژگان آگاهش نگر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر