- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خداوندا تو میدانی که بنده نیارد هیچ زحمت تا تواند
2 ولیکن چون به چیزی حاجت افتد ز گیتی مرجع دیگر نداند
3 نیابد همتش از نفس رخصت که از کس جز شما چیزی ستاند
4 نه آن دامن کشیدست از تکبر که گردون گرد منت برفشاند
5 کم از بیتی بود وا و با که گر امروز بر افلاک خواند
6 بحمدا به اقبال خداوند که بختش هرچه باید میچشاند
7 فذلک چون تو کردی عزم جنبش قرار کارها چونین نماند
8 اگرچه راتب معهود بنده اجل معتمد هر مه رساند
9 تو آنی کز جفا و جور گردون به یک صولت دلت بازش رهاند
10 بمان در نعمت و شادی همه عمر که آن نعمت بدین نعمت بماند