1 خداوندا، به ارواح بزرگان که یوسف را نگه داری ز گرگان
2 بزرگش دار در دانش چو یوسف عزیز مصر گردانش چو یوسف
3 برنجش را ز باد غم مکن پست به خواری دشمنانش را ببر دست
4 به پیش خواجه رونق بخش و نورش مدار از سایهٔ این خواجه دورش
1 آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست وآنکه مرا میکشد در غم خود، آن یکیست
2 نیست عدو را مجال، با مدد آن جمال آیت دردش پرست، نسخهٔ درمان یکیست
1 غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا ترا گر خبر شدی نبدی غمی مرا
2 دمم میدهی که: من بیابم دمی دگر گره بر دمم زدی، رها کن دمی مرا
1 بگذاشتهام، تا چه کند نرگس مستت؟ با یار پسندیده که پیمان نواستت
2 رای دو دلی کردن و آهنگ جدایی گفتی که: ندارم من و میبینم و هستت