1 ای سرور عهد هرکه شمشیر تو بست شیر فلکش به زیر پالان چو خرست
2 بدخواه تو خشکمغز و گندا چو کماست وز عمر چو باد بیزنش باد به دست
1 آن پریچهره که صد عاشق زارش باشد همچو من بسته بهر موی هزارش باشد
2 آتشی در دل من قهر تو افروخت چنانک شعله صاعقه برقی ز شرارش باشد
1 یا رب این نکهت جانپرور مشک ختن است یا دم غالیه زلف دلارام من است
2 نفس روح فزا میدمد از طرف چمن یا صبا لخلخه جنبان گل و یاسمن است
1 شاد باش ای دل که بختت پیشوایی میکند سوی نویین جهانت رهنمایی میکند
2 خسرو خسرو نشان تالش که از بهر خدای اهل دانش را به مردی کدخدایی میکند