گشاد از چهره مشکین برقع آن مه از جامی غزل 832

گشاد از چهره مشکین برقع آن مه

1 گشاد از چهره مشکین برقع آن مه ارانی فیه وجه الله جهره

2 ز قدش چون درخت وادی طور شنیدم مژده انی اناالله

3 لبش بگشاد مهر از حقه لعل ز اسرار حقیقت گشتم آگه

4 به رویش ماه را از هیچ وجهی نباشد دعوی خوبی موجه

5 بدان زلف درازم دسترس نیست مبادا دست کس زینگونه کوته

6 ته پایش صبا تا فرش گل ساخت درون غنچه خون بسته ست ته ته

7 به لطف قد ره جامی زد و رفت زهی لطف قد اعلی الله قدره

عکس نوشته
کامنت
comment