1 ببین که هست لبم، بلبل بهار خطی کشیده دیدهٔ من، سرمه از غبار خطی
2 ز جام لاله و گل، بادهٔ نشاط مجو دماغ تر نکند، جز بنفشه زار خطی
3 سیاه مستی کلکم بود ز جام لبی سیاه روزی من، گردهٔ غبار خطی
1 از فیض ریزش مژه، تر شد دماغ ما افتاد سایهٔ رگ ابری به باغ ما
2 خودکامیی ز تلخی دشنام داشتیم شیرین تبسّمی نمکی زد به داغ ما
1 ای نگاهت به صید دل، بازی مژه ها جمله در سنان بازی
2 هر چه دل می بری به عشوه و ناز بی نیازا، نباز در بازی
1 حلاوت در مذاقم نیست آب زندگانی را نفس باشد رگ تلخی، شراب زندگانی را
2 پر پرواز باشد رنگ و بوی مستعار او وفا نبود گل پا در رکاب زندگانی را