1 دعاگوی دیرینه مداح مجرم که حقهاست در حضرت شاه او را
2 بدین آستانت موقوف مانده ز تدبیر غم دست کوتاه او را
3 هم از کرده نادم هم از بخت خائب که نزدیک خسرو بود راه او را
4 بود هیچ ممکن که شه در گذارد؟ نخستین گناهش پس آنگاه او را
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 برید عقل ترا کی برد به ملک صفا که دل هنوز به بازار صورتست ترا
2 نه طفل راهی از آواز و شکل دل برگیر که پیل را سر و شکلست و پشه را آوا
1 هر دیده که در تو نیک نظر کردست دل را ز هزار غم خبر کردست
2 گم شد ز میان دلی که یک ساعت با هجر تو دست در کم کردست
1 جان و دلم همیشه به عشقت اسیر باد جانا مرا خیال تو نقش ضمیر باد
2 سوز غمت روان مرا ناگزیر شد مهر دلم هوای ترا ناگزیر باد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **