- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب دراز که مانند زلف یار من است چو زلف یار به دست است، کار کار من است
2 ز روزگار همین یک دم است حاصل من که کارساز دلم یارِ سازگار من است
3 نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد که کارها همه بیرون ز اختیار من است
4 چو صبح پردهدری میکند شکایتها همیکنم بر آن کس که غمگسار من است
5 میان فصل زمستان تو چون بهار منی میان خانه گلستان و لالهزار من است
6 به هیچ رنگ ز دستش نمیتوانم داد ضرورت است که نقش خوشش به کار من است