1 شود خون جگر از دل چکیده که آب آتشین آید ز دیده
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 که را رودکی گفته باشد مدیح امام فنون سخن بود ور
2 دقیقی مدیح آورد نزد او چو خرما بود برده سوی هَجَر
1 ذره نماید بجنب قدر تو گردون قطره نماید به پیش طبع تو دریا
1 کاشکی اندر جهان شب نیستی تا مرا هجران آن لب نیستی
2 زخم عقرب نیستی بر جان من گر ورا زلف معقرب نیستی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **