- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جگر گرمست و آهم سرد و دل خون خرد آشفته و جان مست و مجنون
2 بدور دوست خوش حالیم و فارغ ز ملک خسرو و گنج فریدون
3 بهرجا در جهان جان و دلی هست بران زلف پریشانست مفتون
4 ز حضرت قابلیت جوی و دانش که هرچند روز افزون روزی افزون
5 از آن زاهد نگوید قصه عشق که ابله را نباشد طبع موزون
6 شدم در وصف او حیران، چه گویم؟ که هر دم جلوه ای دارد دگرگون
7 همیشه جان قاسم میل دارد بدان زلف سیاه و چشم میگون