همچو نقطه خال آن شیرین دهن از جامی غزل 713

همچو نقطه خال آن شیرین دهن

1 همچو نقطه خال آن شیرین دهن زیر لب افتاده بالای ذقن

2 می کنم زان خال لب هر لحظه یاد می نهم داغی به جان خویشتن

3 حرص دانه رفت از مور و نرفت شوق خال او هنوز از جان من

4 گم شد اندر پیرهن لاغر تنم رشته ای کم باش گو از پیرهن

5 آه عاشق گر نبودی خانه سوز جا کجا در سنگ کردی کوهکن

6 سوخت جانم ز آتش آه ای سرشک زودتر آبی بر این آتش بزن

7 جامی آن خال سیه خوش دانه ای ست تخم مهرش در زمین دل فکن

عکس نوشته
کامنت
comment