- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا که بی لب لعل تو بس که پیر شده ست شراب کهنه به ساغر به رنگ شیر شده ست
2 وجود من به جراحت سرشته همچون گل به آب تیغ مگر خاک من خمیر شده ست؟
3 ببین به شانه که دعوی شبروی می کرد که چون به کوچه ی آن زلف دستگیر شده ست
4 ز شوق غنچه ی پیکان او خدا داند کدام شاخ گل است این که چوب تیر شده ست
5 چمن ز مجلس شیرین خبر دهد امشب ز ماهتاب، خیابان چو جوی شیر شده ست
6 سلیم صبح دمید و هنوز مخمورم پیاله زود بنوش و بده، که دیر شده ست