خبری دهید جان را، که ز دوست از قاسم انوار غزل 514

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

خبری دهید جان را، که ز دوست چیست فرمان؟

1 خبری دهید جان را، که ز دوست چیست فرمان؟ چه کنم؟ چه چاره سازم؟ چه دوا کنم؟ چه درمان؟

2 غم عشق سرکش آمد، دل و جان مشوش آمد بمثال آتش آمد، بمیان خرمن جان

3 تو بشاهد معانی، بنگر، اگر توانی که هزار غمزه دارد، ز ورای کفر و ایمان

4 «بک بهجت و سروری »،«بک ظلمتی و نوری » تن من ز بیم لرزان، دلم از امید خندان

5 چلبی «بزه نظر قل » که حل اولسه را ز مشکل چلبی «بزی اونوتمه » دل خسته را مرنجان

6 چو تو روی خود نمودی، دل و جان بهم برآمد همه جا خروش و ناله، همه جا فغان مستان

7 تو بعین قاسمی گر نظری کنی ببینی همه جا جمال معنی، همه جا کمال عرفان

عکس نوشته
کامنت
comment