- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خبری دهید جان را، که ز دوست چیست فرمان؟ چه کنم؟ چه چاره سازم؟ چه دوا کنم؟ چه درمان؟
2 غم عشق سرکش آمد، دل و جان مشوش آمد بمثال آتش آمد، بمیان خرمن جان
3 تو بشاهد معانی، بنگر، اگر توانی که هزار غمزه دارد، ز ورای کفر و ایمان
4 «بک بهجت و سروری »،«بک ظلمتی و نوری » تن من ز بیم لرزان، دلم از امید خندان
5 چلبی «بزه نظر قل » که حل اولسه را ز مشکل چلبی «بزی اونوتمه » دل خسته را مرنجان
6 چو تو روی خود نمودی، دل و جان بهم برآمد همه جا خروش و ناله، همه جا فغان مستان
7 تو بعین قاسمی گر نظری کنی ببینی همه جا جمال معنی، همه جا کمال عرفان