- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فسانه ای بشنو عرفی از من بیمار که باشدت بنفاق معاشران رهبر
2 زعافیت بمکافات معصیت دوسه روز مریض گشته تنم از مشیت داور
3 بیاض دیده زحمرت همی بدان ماند که لاله سوده کسی درمیانه عبهر
4 حرارت تنم ارعاریت کند شاید که مستحیل شود آفتاب راجوهر
5 زنبض جستنم ازبس هوا تموج یافت زنبض موجی ،نتوان شناختن محور
6 گرفته مالک دوزخ بدست قاروره که بهر دوزخیان شربتی بردبسقر
7 نرفته یک سرمودرد و برسربالین زنسخه های اطبا نهاده صد دفتر
8 من اوفتاده بدین حال و دوستان دوروی بدور بالش و بستر ستاده چون منبر
9 یکی بریش کشد دست و کج کند گردن که روزگار وفا با که کردجان پدر
10 بجاه و مال فرومایه دل نشاید بست کجاست دولت جمشید و ملک اسکندر
11 بوقت رفتن ،دل باخدای باید داشت بجز خدابکن ازهرچه هست قطع نظر
12 یکی بنرمی آواز و گفتگوی خزین کند شروع و کشد آستین بدیده تر
13 که جان من همه را این ره است و باید رفت تمام رهگذرانیم و دهر راه گذر
14 چه ما که ریش بعصیان سفید کردستیم چه آنکه یاسمنش راز سبز نیست خبر
15 جوان و پیر بنزداجل بیک نرخ است به بیشه برق چوآتش زند، چه خشک و چه تر
16 چو درنمیگذرد روزگار ازاین عادت بتازه رویی اگر بگذرند بس بهتر
17 یکی بچرب زبانی سخن طراز شود که ای وفات تو تاریخ فوت ذوق و هنر
18 فراهم آی و پریشان مدار دل، زنهار که نظم و نثر تومن جمع میکنم یکسر
19 پس از نوشتن و تصحیح میکنم انشاء سزای شأن تو دیباچه ای چو درج گهر
20 چنانچه هستی فهرست دانش و فرهنگ چنانچه هستی مجموعه کمال و سیر
21 بنظم و نثر در آویزم و دل انگیزم اگرچه حصر کمال تو نیست حد بشر
22 خدای عزوجل صحتم دهد، بینند که این منافقکان راچه آورم برسر