-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بماناد آن برو بالا که رشکِ سروِ بستانی چه رشکِ سرو بستان غیرتِ خورشید تابانی
2 سهیلی یا مهی یا مشتری یا زهره یا مهری پری یا آدمی یا حور یا بُت با چه میمانی
3 به رخسار آیتِ لطفی به دیدار آفتِ خلقی به دندان درِ مکنونی به لب لعلِ بدخشانی
4 به رفتن رشکِ طاووسی به گفتن غیرت طوطی به معنی روحِ مغلوبی به صورت ماهِ رخشانی
5 چنان در دیده چالاکی که گویی حورِ فردوسی چنانی در دلم شیرین که گویی صورتِ جانی
6 ز دورت هر چه میبینم دلم در جوش میآید نمیدانم مگر خیر است ما را با تو روحانی
7 دلم بردی و خب کردی و خود با آن نمیآری بیا تا بر تو بر گویم چو میدانم که میدانی
8 مرا گر محرمی بودی که رازم با تو بر گفتی نبایستی به خونِ دل جگر خوردن ز حیرانی
9 غریبم خاطرم یارا مرنجان گر خدا ترسی به نوشی حاجتم یارا روا کن گر مسلمانی
10 ز بخت خود نمییابم که آن دولت دهد دستم که بر پایت نهم رویی و سر از من نگردانی
11 نزاری کاش کی هرگز نظر بر تو نیفکندی چو نازل شد قضا اکنون چه مقصود از پشیمانی