-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا دور ساقی بگیریم جامی که دوران گردون نگردد به کامی
2 بیا و بیاسا به میخانه کآنجا نه گنجی نه رنجی، نه ننگی نه نامی
3 بیا تا ببینی به رویی و مویی چه خواهی ز صبحی چه جویی ز شامی
4 بنازم به بزمی که سازند سرخوش یکی را به سنگی یکی را به جامی
5 بهاری که بینی خزان دارد از پی اگر مرغ شاخی اگر صید دامی
6 سحر خفته بودند یاران دریغا که باد صبا داشت از وی پیامی
7 غم اوست امروز و فرداست دوزخ کشندم به آتش از آتش که خامی
8 من از تو، تو از من گریزی نباشد مرا خواجه باید تو را هم غلامی
9 نشاطا بهارت خزان دارد از پی اگر مرغ شاخی وگر صید دامی