باده چون بی غش و ساقی چو پریوش باشد از جامی غزل 113

باده چون بی غش و ساقی چو پریوش باشد

1 باده چون بی غش و ساقی چو پریوش باشد دعوی توبه درین وقت چه ناخوش باشد

2 صفت جام جهان بین که حکیمان گویند رمزی از جام بلور و می بی غش باشد

3 مدعی گر نخورد می بگذارش که مدام خاطر از وسوسه زهد مشوش باشد

4 آتشین می به کفم نه که جز این آتش نیست رند میخواره که مستوجب آتش باشد

5 از دل غیب نما نقش خط و خال بشوی روی آیینه نشاید که منقش باشد

6 بر حذر باش درین خوابگه عیش مباد تیغها تعبیه اش در ته مفرش باشد

7 از سبو باده کشد دلشده جامی نه ز جام رند باید که درین شیوه سبوکش باشد

عکس نوشته
کامنت
comment