حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی
حکیم نزاری قهستانی

بیا که مهر تو با از حکیم نزاری قهستانی غزل 565

غزل 565 ام از 1607 غزلیات

بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود

1 بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود محبت ازلی کی چنین ز جا برود

2 میان اهل صفا گر ز آه خشم و عتاب کدورتی بود آن هم به ماجرا برود

3 به دست عقل نباشد زمام عقل آری حجاب عقل شود عشق تا قضا برود

4 شکایتی که مرا از تو و تو را از ماست همان به است که آخر کنیم تا برود

5 تحمل سخنت می کنم به دیده ی سخت که سست عهد بود هر که از جفا برود

6 هزار بار منادی به شهر دردادم که خاک بر سر آن کز سر وفا برود

7 تو جمع باش که این خسته پریشان حال به سر به پیش تو آید اگر به پا برود

8 چو قادری چه توان، اختیار باید کرد اگر هزار جفا بر سر از شما برود

9 ز اعتقاد نزاری به صد پریشانی نعوذ بالله اگر هرگز این صفا برود

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود

شاعر شعر بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود چه کسی است ؟

شاعر شعر بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود حکیم نزاری قهستانی می باشد.

شعر بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود چیست ؟

قالب شعر بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود غزل است

مضمون اصلی شعر بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر