-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا بصاحب ما بین که تاعیان نگری فضایل ملکی در شمایل بشری
2 بهر چه حسن توان گفت روی اوست قرین زهر چه عیب توان جست خوی اوست بری
3 ببین برویش و کوتاه کن سخن ناصح که بی زبانی خوشتر بود ز بی بصری
4 بگو بشحنه که از ما خبر نجوید باز ببزم ما خبری نیست غیر بی خبری
5 اگر تو تیغ کشی ما سپر بیندازیم که عشق تیغ برآورد و صبر شد سپری
6 بباد دادیم امروز و آب دیده ی من بیاد آری و روزی بخاک من گذری
7 بصدق بین و کرم کن که خواجگان کریم براستی نظر آرند نی به بی هنری
8 خزان رسیده نهالی همی سرود بسرو ببین بروز من و شادزی به بی ثمری
9 بسوخت جانش و با کس نگفت نزد نشاط بروز گار شه از عشق عیب پرده دری