مانده در جهل مرکب آنکه از جویای تبریزی غزل 242

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

مانده در جهل مرکب آنکه لوحش ساده است

1 مانده در جهل مرکب آنکه لوحش ساده است تیره بودن لازم چشم سفید افتاده است

2 وصل باشد لازمش حرمان، که گردیده سفید چشم روزن تا به روی صبحدم افتاده است

3 بزم می دانند سربازان همت رزم را پیش ما شمشیر خون آلود موج باده است

4 چشم او پر دل چرا نبود پی خون ریز خلق هر که را دیدیم در عالم به او دل داده است

5 باشد از بس رفته ام در بزم حیرانی ز خویش صفحهٔ تصویر من هر جا که لوح ساده است

6 چشمش از مژگان دو ترکش بسته جویا خیر باد!‏ ترک بی باکی سیه مستی به جنگ آماده است

عکس نوشته
کامنت
comment