ترک دنیا کن و از دنیا ملاف از سعیدا غزل 418

ترک دنیا کن و از دنیا ملاف

1 ترک دنیا کن و از دنیا ملاف چند باشی چون زنان زیر لحاف

2 جوهرش کی می نماید با کسی تیغ تا بیرون نیاید از غلاف

3 هستی ات تل بزرگی گشته است چند خواهی کرد این تل را طواف

4 گر [همایی]خود تو سیمرغی شوی چون برآیی بر سر این کوه قاف

5 گر به نفست برنمی آیی به زور چون توانی کرد با غیری مصاف؟

6 بندگی کن بندگی کن بندگی هیچ کس از بندگی نامد معاف

7 نشئه ای سرشار دارد شعر ما این شراب از پردهٔ دل گشته صاف

8 او غفور است ای سعیدا می بنوش با کریمان کار باشد لاتخاف

عکس نوشته
کامنت
comment