چنان یکباره ترک تیغ باز از جویای تبریزی غزل 973

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

چنان یکباره ترک تیغ باز من برید از من

1 چنان یکباره ترک تیغ باز من برید از من کز آن قطع نظر خونابهٔ حسرت چکید از من

2 به نیروی محبت کرد صید خویشتن دل را بسان دام ماهی هر قدر دامن کشید از من

3 چنان هر قطره خون دیده ام بر خاک می غلتد که شد صحرای امکان محشر چندین شهید از من

4 چرا در عالم دیوانگی نازم ز تنهائی که وحشت رام من گردید اگر الفت برید از من

5 همین دل را نه تنها منصب بی طاقتی باشد که هر عضوی جدا در خون حسرت می تپید از من

6 شبیه صفحهٔ تصویر گردد پردهٔ گوشش به یاد عارض او ناله ای هر کس شنید از من

7 غرور حسن و بیباکی و استغنا و ناز از تو نیاز و احتیاج و عجز و زاری و امید از من

8 دلم در دست ناز اوست لوح مشق معشوقی به هر کس سرگردان شد، انتقام او کشید از من

9 ز روی غیر چشم لطف جویا بر نمی دارد نمی دانم نگاه نازپروردش چه دید از من

عکس نوشته
کامنت
comment