1 عقل صد مسهل به طبعم بیش دارد تا چنین در نظم و نثرش کرد نرم
2 چون بدانستم که بی اسهال او مجلس سردان نخواهد گشت گرم
3 کافرم گر قطرهای زین پس ریم در دهانشان جز به آزرم و به شرم
1 عشق تو از ملک جهان خوشترست رنج تو از راحت جان خوشترست
2 خوشترم آن نیست که دل بردهای دل در جان میزند آن خوشترست
1 ز عهد تو بوی وفا مینیاید که از خوی تو جز جفا مینیاید
2 جهانیست حسنت که جز تخم فتنه بر آن آب و خاک و هوا مینیاید
1 در دست غم یار دلارام بماندم هشیارترین مرغم و در دام بماندم
2 بردم ندب عشق ز خوبان جهان من از دست دل ساده سرانجام بماندم