- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در محبت لب خشک و دل تر می خندد مست مخمور در این تنگ شکر می خندد
2 اهل دل خنده زنانند و نمی بیند کس لب این جمع به آیین دگر می خندد
3 ای کلیم، آتش ایمن، گل مقصود تو، چیست به تمنای محال تو شجر می خندد
4 دیده از شاهد امید فروبند و ببین که لب شام به صد ذوق سحر می خندد
5 کم مباد آب و هوای چمن ما، که در او گل پژمرده به از لالهٔ تر می خندد
6 دل عرفی بود آن مرغ خزان پرورده که به حبس نفس و بستن پر می خندد