1 به بی پروایی ما غافلان، تقدیر می خندد چو شیری کز کمین بر شوخی نخجیر می خندد
2 جوانان ناتوانی های پیران را چه می دانند کمان دارد ز سستی پیچ و تاب و تیر می خندد
3 تبسم چون کند آغاز، جان بخشد جهانی را ز تمکین گرچه همچون صبح محشر دیر می خندد
4 زمانه کین مظلومان ز ظالم می کشد آخر به پیش اهل معنی، زخم بر شمشیر می خندد
5 سلیما آنچنان بر فرش راحت تکیه ای دارد که بر دیبای بستر، غنچه ی تصویر می خندد