1 لطیفه ای زسر صدق گویمت «عرفی» بسنج اگر بدو نیک متاع میدانی
2 بعلم تجربه با آنکه ذره ذره خویش ز آفتاب عدم در سماع میدانی
3 بکبریای تو نازم که ملک هستی را میانه خود و ایزد مشاع میدانی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 از تو کس زمزمه ی مهر و وفا نشنیده است بلکه گوش تو همین زمزمه ها نشنیده است
2 باورم نیست که همسایه ی حسن است و هنوز چستی و دل بردن آن غمزه حیا نشنیده است
1 از نور یار چون نفسم خانه روشن است بیرون برید شمع که کاشانه روشن است
2 نازم به فیض عشق که در خانقاه و دیر چشم و چراغ شمع به پروانه روشن است
1 ای دل پیاله گیر که وقت صبوح تست کز فیض جمله فتح، محل فتوح تست
2 آیینه ای که صورت و معنی نمایدت دست است، گر جمله سوخته، در جیب روح تست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **